مرواريدهاي پسرم
خوشكل مامان ناناز مامان عزيز مامان پنجشنبه بابائي زنگ زده كه بد جور داري نق نق ميكني نه غذا ميخوره نه ميخوابه خلاصه اگه ميتوني بيا خونه كه نميتونستم مرخصي بگيرم ظهر كه رسيدم ديدم بللللللللللله نق نق پشت نق نق به زور دوتا قاشق سوپ حلقت كردم با گريه و جيغ و بازي بعدش يه كم آروم شده بودي و داشتي بازي ميكردي و هي غلت ميزدي فهميدم خوابت مياد رفتم بخوابونمت ديدم هي گازم ميگيري فهميدم لثه هات درد ميكنه اومدم ژل دندان بزنم به لثه هات ديدم واييييييييييي زير دستم چي لمس ميكني دوتا دندون فينگيلي تا اومدم بوست كنم و تبريكت بگم ديدم خوررررررررر پفففففففف زير دستم خواب بودي اي جانننن قربونت بشم هيچ وقت اين فش فشه مامان اينطوري خواب نرفته...
نویسنده :
مامی امیرحسن
9:14