اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

امیرحسن جان

مريض شدن پسملي

1391/6/30 10:45
نویسنده : مامی امیرحسن
307 بازدید
اشتراک گذاری

افسوسالهيييييييييييييييي قربونت بشم ماماني كه اينقدر بي حال شدي

نبينم بيحاليت نبينم مريضيت

ديروز تا حالا شديدا اسهال شدي هرچي ميخوري سريع بايد پوشكت عوض كنم خودت هم خسته شدي

ديروز به خاطرت مرخصي گرفتم تا بهت برسم طرف صبح تقريبا اول مريضيت بود و هنوز شيطوني ميكردي ولي طرف بعدازظهر خيليييييييييييييييييي بي حال شده بودي اصلا حوصله بازي نداشتي موش نميشدي بابا نمي گفتي دد نميگفتي فقط رو تشكت دراز ميكشيدي و يواش يوش آواز ميخوندي

هر چي بهت دادم از شير تا غذا سريع ميرفتيم دستشوئي تا بشورمت

بميرمممممممممممممممممممم يه ذره تپل شده بودي كه اينم هم ديروز تا شب با ده بار اسهال آب شد

ديروز دو تا دكتر رفتيم يكي كلينيك صبح رفتيم و شب هم ساعت ده بابائي مرخصي گرفت برديمت دكتر دكتر ميگه ويروسه ميگه تا شنبه ادامه داره ناراحت

صبحي حريره سنجد بهت دادم شير هم خوردي فعلا از بشور بشور خبري نبود ولي خيلييييييي پاهات بدجور سوخته تو كه هميشه زير شير آب بازي ميكردي ولي ديروز تا مي بردمت بشورمت جيغت هوا ميرفت

طرف شب هم ديگه پوشكت نكردم همينطوري با شلوار بودي

صبحي من و بابائي را شاد كردي اينقدر بابا بابا كردي و دد دد كردي كه فكر ميكنم يه خورده بهتر شدي

تا قبل از اينكه منم بيام اداره داشتي بازي ميكردي

بميرم ماماني كه مجبور شدم تنهات بذارم ولي دست بابائي واقعا درد نكنه بازم مثل هميشه پرستاريت را قبول كرده و تا من داشتم آماده ميشدم داشت واسط آب سيب مي گرفت اينم براي بابائيماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله زهره
30 شهریور 91 11:03
الهي بميرم خاله جونم نبينم تو مريض باشي
ونوشه
3 مهر 91 21:22
ایشا.. بهتر شده ..دست بابایی درد نکنه