اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

امیرحسن جان

بعدازظهر هاي دلگير

1391/7/18 11:03
نویسنده : مامی امیرحسن
216 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسللللللللللللل مامان فندق مامان قربون قدت بشم

يه مدته بعدازظهر ها خونه هستيم دلمون ميگيره دوتائي

خيلي دير شب ميشه خيلي دير مگذره تا بابائي بياد خونه

ولي حسابي با هم ديگه بازي مكنيم يهو هم وسط بازي كردنت ميري پشت در خونه ميشيني و دستت دراز ميكني طرف در و ميگي بابا دَدَ  و بهونه گيري ميكني

هر وقت تلفن يا موبايل دست ميگيرم ميگي (بابا بده) يعني شماره بابا بگيرم و با بابائي حرف بزني

حساببببببببببي لوس بابائي شدي

تا بابا خونه هست پشت سرش چهار دست و پا ميري هرجا بابا بره تو هم پشت سرش هستي

 

چند شب پيش  براي سرگرمي خودم نشستم كشوهاي كابينت آشپزخونه را تميز كردن و مرتب كردن

شما هم حسابييييييييي كمك مامان كردي

تا كمر مي رفتي تو كشو زير و رو ميكردي چند تيكه وسايل باب ميلت برمي داشتي ميرفتي تو حال باهاش بازي ميكردي تكراري كه ميشد دوباره ميومدي ميرفتي تو كشو

خلاصه حسابي كمك ماماني كردي تا شب

شب هم چون خسته بودي  يه خورده اذيت كردي ولي بهتر روزهاي ديگه خوابيدي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ونوشه
18 مهر 91 8:39
خوبه دیگه همه کارها رو بده بچه بکنه .. خجالت بکش
مامان آوا
10 آبان 91 0:09
بوس بوس به پسمل بابایی