16ماهگی قندعسل

عزیز مامان پسر عزیزتر از جانم ....

روزها و ماهها میگذره و شما روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشی...

وارد 16ماهگی شدی واقعا روز به روز دارم لذت میبرم از 16ماهگیت....

پسر خوب و ساکت و کم تحرک و گوش به حرف کن شدی این ماه را خیلی خیلی دوست دارم

الان علاقه شدید به اسباب بازی هات پیدا کردی ماشین بازی میکنی صدای ماشین در میاری (البته بیشتر شبیه صدای موتور هستش) با هواپیما ت بازی میکنی...

کار جدیدی که یاد گرفتی هر روز صبح با یکی از اسباب بازی ها میخوای بری مهد فقط خدا نکنه اون اسباب بازی بزرگ باشه یعنی صبح که میشه دوتا کیف و شما و اون اسباب بازی من باید بغل بکشم تا دم پارکینگ ....

کار بابائی تک شیفتی شده فعلا صبح 6میرن تا 4 منم مجبور شدم شما را صبح زود ساعت 7بذارم مهد تا 2.30 دیگه تمام تلاشم اینه که تا لحظه های  آخر صبحها دیرتر ببرتم و ظهر هم سریع برسم مهد....

این روزها روز مادر هستش عزیز مادر ازت ممنونم که نام مادر را بر روی قلب من هک کردی و هیچ نعمتی زیباتر و قشنگ از مادر بودن نیست....

خدایا ممنون خدایا شکر و انشالله بتونم مادر خوب و فداکاری برای پسرم باشم

این روزها خیلی خیلی نسبت به محبت عکس العمل نشون میدی خیلی حرف متوجه میشی قشنگ گوش میکنی و اجراش میکنی

هر وقت میخوام بهت محبت کنم دوتا دستات می اندازی دور گردنم و محکم میگیری منم فشارت میدم

لبخندی که میزنی تو اون لحظه میخوام زمان بایسته

و خلاصه هرچی بگم م گفتم (ماشالله بزنم به تخته ) انشالله تا دومادیت و تا پیریت اینقدر خوب و مهربان باشی