بای بای پوشک
عزیززززززززززززززززم مامان فرشته زیبا و مهربونم
کم کم داری بزرگ میشی این روزها از پوشک کردن متنفر شدی و هر دفعه میخواستم پوشکت کنم کلی باید دور اتاق بدو بدو میکردم بعدشم با جیغ داد و گریه پوشک تعویض میکردیم ...
کم کم دیدم با این علائم حسابی آماده هستی برای گرفتن پوشک
دو سه روزهه این پروژه را شروع کردیم و خداروشکر پیشرفت خوبی داشتیم البته فعلا فقط بعدازظهر ها بدون پوشک هستی و حسابییییییی خونه را گوشه به گوشه خونه یادگاری گذاشتی
جمعه هم از صبح تا شب باز بودی و کلییییی کیف میکردی آخه بیشتر وقتمون من و شما تو دستشوئی هستیم و مشغول آب بازی بابا جون هم دم در دستشوئی جایزه به دست منتظر میشنن تا ما با عملیات موفقیت آمیز بریم بیرونخدائیش پروژه سختیه همیشه میگم بیچاره اونهائی که دوقلو دارن چه میکشن مطمئنن مامانه آخر پروژه کچل شده یا روانه تیمارستان میشه
داریم کم کم به ماه محرم نزدیک میشیم و دوباره سوم محرمی دیگر و سفره رقیه مامانی...
داریم سه تائی آماده میشیم برای پنجشنبه سوم محرم انشالله امسال هم همه عزیزانم حاجت روا بشن آمین