اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

امیرحسن جان

دل تنگي اميرحسن

  ديروز از صبح تا شب بابائي ات را نديدي اينقدر بابائيييييي كردي كه دهنم باز مونده بود شب موقع برگشت از خونه خاله هي ميگفتي بابائي بابائي ازت پرسيد بابائي دوست داري گفتي هان گفتم ماماني هم دوست داري نننننننننننننه چرااااااا  نه نه (با ناز ) منم گريه ميكنم ديگه هم دوست ندارم مامانت هم نميشيم ميرم مامان عرشيا ميشيم پريدي محكم گردنم گرفتي و هي بوسم كردي و هي ميگفتي هان هان اگه پشت چراغ قرمز نبودم حتما ماشين يه بيچاره اي را له كرده بودم  از دست اين شيطون و زلزله 8 ريشتري ...
1 آبان 1392

ایوان نجف عجب صفائی دارد

علي در عرش بالا بي نظير است علي بر عالم و آدم امير است به عشق نام مولايم نوشتم چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟ واییییییییی که چقدر دلم تنگ شده  ايوان نجف عجب صفايي دارد               حيدر بنگر چه بارگاهي دارد تا نرفتی وقتی این اعیاد هم میشه عادی هستی ولی وقتی رفتی و این جاهای متبرک را از نزدیک دیدی وقتی اعیاد یا مناسبتی میشه دلت پرررررررر میکشه واقعا امروز دلم نجف هست تو اون صحن و سراش چقدر با ابهت و با عظمت بود الهی خدا قسمت کنه اونهائی که نرفتن برن اونهائی هم که رفتن هرسال برن     همه جا پر از فرش .... برای...
1 آبان 1392

این چیه؟؟

این چیه؟؟ امروز نوبت یه اسباب بازی بزرگگگگگ بود ساعت 6:40 دقیقه بیدار شدی این اسباب بازی هم گذاشتی زیر بغلت و یاعلی حالا مامانی باید هم شما را بغل میکرد هم این اسباب بازی هم دوتاکیف .... با چه سختی اومدیم تو پارکینگ از دم درب خونه تا مهد کودک این چیه این چیه!!!! برج هوش  آورده بودی تو ماشین و هی از مامانی با انگشتت اشاره میکردی این چیه؟؟ موششش این چیه؟؟ فیلللل این چیه؟؟ موززز این چیه؟؟ سیبببب خلاصه تا دم مهد هم باید رانندگی میکردم هم نگاه میکردم به برج که درست جوابت بدم با این خیابون شلوغ که سرویس مدارس و سرویس اداره ها و ملت همه با عجله می رفتن تا سریع برسن به مقصدی که مثل من دیر شده بود.... آخرش هم هرچی گاز دادم وقتی ...
27 مهر 1392

عید قربان مبارک

و اما مسیحا چه زیبا در وبلاگش نوشته: خدا نکند خدای ابراهیم مرا با اسماعیلم امتحان کند... خدا نکند امتحانم به سختی آتش ابراهیم باشد... که نه من خلیلم و نه طاقتم پیامبر گونه...   عزیزان خانه فرشته ام عیدتان مبارک ...
25 مهر 1392

بدون عنوان

گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس                                                   شیرها خاطرشان هست که آهوی منی   ...
30 شهريور 1392

کابل نیست

دیشب ساعت 9 رفتم دوربین با کابلش گذاشتم تو کیفم که امروز یه خورده عکس بذارم الان رفتم سر کیفم می بینم دوربین هست ولی کابل ای شیطون مامان که دست از کیف مامانی بر نمیداری آخه کی رفتی سر کیفم که متوجه نشدم هی می دیدم تو اتاق خواب داد می زنه نی، نی،نی  ( یعنی نیست ) فکر کنم کابل را یه جائی قایم کرده حالا یاد گرفتی میری وسایل خونه را قایم میکنی ( البته میدونم کجا قایم میکنی یا بین دوتا کمد یا زیر گاز) بعد هم هی داد می زنی نی نی نی شب که میشه اگه تو تاریکی باشه شیشه ات گم کرده باشی داد میزنی نی نی نی خلاصه عاشق این نی نی گفتنت شدم صبحی با این کارت باعث شدی بیام اینجا واست پست بذارم عسسسسسسل مامان ...
18 ارديبهشت 1392

16ماهگی قندعسل

عزیز مامان پسر عزیزتر از جانم .... روزها و ماهها میگذره و شما روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشی... وارد 16ماهگی شدی واقعا روز به روز دارم لذت میبرم از 16ماهگیت.... پسر خوب و ساکت و کم تحرک و گوش به حرف کن شدی این ماه را خیلی خیلی دوست دارم الان علاقه شدید به اسباب بازی هات پیدا کردی ماشین بازی میکنی صدای ماشین در میاری (البته بیشتر شبیه صدای موتور هستش) با هواپیما ت بازی میکنی... کار جدیدی که یاد گرفتی هر روز صبح با یکی از اسباب بازی ها میخوای بری مهد فقط خدا نکنه اون اسباب بازی بزرگ باشه یعنی صبح که میشه دوتا کیف و شما و اون اسباب بازی من باید بغل بکشم تا دم پارکینگ .... کار بابائی تک شیفتی شده فعلا صبح 6میرن تا 4 ...
10 ارديبهشت 1392

كودگ 15ماهه ي من

عزيز مامانننننننننننن خوشكل مامان شيطون و بلاي مامان  ١٥ماهگيت مبارك با چند روز تاخير... عزيز مامان تو 15ماهگي خيلي خيلي شيطون و پرتحرك شدي ديگه فكر كنم كم كم ديوار راست هم بالا بري تحركت بيشتر شده شيطوني هات بيشتر شده وابستگيت بيشتر شده مخصوصا به ماماني قبلا به بابائي هم وابسته بودي ولي حالا فقط چشمات منو مي بينه 24ساعت بايد پشت سرت باشه تا خدا نكرده به خودت آسيب نزني... ديروز 13بدر بود خداروشكر بهمون خيلي خوش گذشت رفته بوديم باغ عمو فقط شما از شب قبلش اسهال شده بودي و يه خورده ماماني اذيت شد ولي همين كه ميديدم به شما خوش ميگذره خستگيم تمام ميشد حسابي بدو بدو ميكردي و دنبال مرغ و خروس ها بودي موقعي هم كه راه آب باز كردن كه آب...
14 فروردين 1392