اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

امیرحسن جان

اولين آب بازي

1392/1/11 13:13
نویسنده : مامی امیرحسن
261 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز تو مهد خيلي خيلي بي قراري كرده بودي مدير مهد زنگم زد كه از وقتي كه اومده داره گريه ميكنه چون تنهاس و مربي اش هم مسافرتهاوه

حسابي از دست مدير مهد عصباني شدمniniweblog.com

اولا كه چرا وقتي مربي مهد مسافرته ميگه بچه را بياريد و در مهد را باز ميكنه

دوما يكي بچه كه اينقدر اهل بازي هست و نميتونه آروم كنه

ولي ميدونم كه ململم از مدير غريبي ميكردهniniweblog.comخلاصه زنگ بابائي زديم كه هرچي در دست داريد بذاريد كنار و بريد دنبال شازده خان و تا ظهر تو ماشين كنار بابائي بوديniniweblog.comو بابائي هم خيلي ازت راضي بود و پسر خوبي بودي....niniweblog.com

بعدازظهر من و شما تنها بوديم و حسابي بهانه گيري كردي اولش ميخواستي بري بيرون niniweblog.comكه ديگه ماماني يه ترفندي پيدا كرد و سر شما را با آب بازي گرم كرد...

 

يك لنگ كوچيك گذاشتم تو بالكن و يه چند تا اسباب بازي يكي قوطي يكي قاشق و ....

تقريبا يكساعتي با اينها سرگرم بودي هر دفعه آب لنگنت تمام ميشد نفس نفس زنان مي اومدي تو آشپزخونه تا واست آبش كنم

خلاصه در آخر عين يه موش خيس خيس شده بودي و سريع لباسات عوض كردم تا سرمانخوري

تقريبا ساعت 9شب بود كه مجدد دلت هواي آب بازي كرد و اين دفعه هي گير داده بودي به حمام

بنده هم ديگه با تبي كه داشتم چاره اي نداشتم تشت حمام را آب كردم و مجدد وسايل را گذاشتم كنار و رفتم تو آشپزخونه

بعد از چند دقيقه كه برگشتم ديدم واييييييييييييييييي آقاي پسر با لباس و شلوار و پوشك رفته نشسته وسط تشت و داره آب بازي ميكنه

ديگه مجبور شديم با تب شديدي كه داشتيم مادر پسر برويم حمامniniweblog.com و يكساعتي در حمام مشغول آب بازي با پسرك مان باشيم ....

انشالله تو فكر رنگهاي انگشتي هستم تا تو حمام حسابي هر دو سرگرم بشيممتفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)