بيدار باش ساعت 12.30 شب
ديشب امير حسن ساعت 12.30 بيدار شد رفتم آشپزخونه شيرش آماده كنم ديدم پشت سرم داره مياد هوشار هوشار انگار از خداش بود كه چراغ روشن بشه
رفت سر كابينت ها بازي من اينطوري شده بودميعني اين بچه بيداره؟؟؟
ميگم مامان بريم لالا ايشي بخور
دست ميزنه و ميخنده
وا مامامان بريم لالا.....
اومديم لالا شيشه گرفته چشماي سياهش داره دور ميچرخونه تو اين تاريكي
پيش پيش پيش ....
دست ميزنه
پيش پيش پيش...
با موهاش بازي ميكنه
لالا لالا لالا....
دست ميكنه تو دهن من زبانم بكشه بيرون
بلند شده شيشه به دهن رفته سراغ اسباب بازي هاش
خلاصه تا ساعت 2.30 كارمون بود اين فسقلي خواب ميكرديم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی