دانشگاه-واكسن-تولد

 واییییییییی چقدر دیروز روز خوبی بود
صبح زود رفتم دانشگاه
مرخصی ترمی که گذشت را گرفتم و کارهاش کردم
برای ترم بهمن تحقیق کردم با یکی از مدیرگروهها صحبت کردم
گفت حیفه مرخصی بگیری چون ترم نیمسال دوم خیلی بیخوده ده روز قبل از عید تعطیله 20بعد ازعید هم تعطیله چشم به هم زدن تموم میشه
بیا 12 واحد بیشتر نگیر
بعد بیا پیش خودم من بهت میگم چه واحدی با چه استادی بگیری که باهات کنار بیان
خیلی خیلی خوشحال شدم
با شوشو هم صحبت کردم
گفت انشالله تا اون موقع كارهاي اميرحسن هم درست شده و میتونیم بذارمیش مهد

بعد از دانشگاه رفتیم واکسن شما زدیم
نمیدونستم اینقدر راحته !!!
اومدی خونه انگار نه انگار داشتي بازی میکردي
ولی یه چیز بد ...
اصلا نمیذاشتي وزنت کنن از وقتی ختنه شدي ترسیده شدي
با یه مکافاتی وزنت کردن
8.800
یکماه پیش 9300بودي
خیلی ناراحت شدم خود خانم دکتره میگفت به خاطر مریضیت بوده ولی من همه اش استرس دارم میگم یه دفعه این همه کم شد یک هفته بی اشتها شده بودي ولی نباید اینقدر کم بشه
گفتم احتیاج به آزمایش خون نیست گفت شما یکماه دیگه بیا ببینم وزنش چطوره اون وقت میگم
گفت فقط و فقط به خاطر مریضیش بوده که کم شده
ولی به قول خواهرم میگه اگه به خاطر مریضیه نباید وزن بگیره نه اینکه کم بشه

دیروز که خونه بودم واقعا عالی بود
خونه مرتب
با شما آشپزخونه شستیم
با شما لباس ها شستیم
خیلی خیلی پسر خوبی هم بودي  
بابائی رفت دنبال کارهای عقب افتاده اش
و خلاصه حسابی تا شب کارهای عقب افتاده که رو عصابم بود انجام دادیم

شب هم خونه دائي يحيي تولد دعوت بوديم تولد خود دائي بود اونجا هم با بچه ها بازي  و شيطوني كردي در كل خيلي دوست داري با اسبازي و با با بچه ها بازي كني

دست منو ميگرفتي ميرفتي تو اتاق بچه ها بعد ديگه يادت ميرفت مامان بابائي هم داري

سخت مشغول بازي ميشدي

چقدر خوشحالم و اميد دارم كه براي مهد آماده هستي

انشالله همراهي كني تا ماماني بتونه راحت ادامه تحصيلم را بدم

ميدونم الان هركي بفهمه ميگه چه مامان نامردي هستم

صبح سركار بعدازظهر هم دانشگاه

ولي قول ميدم برات كم نمذارم به خدا مجبورم

قول ميدم تا جائي كه بتونم و استادها ياري كنن تو خونه درس بخونم