اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

امیرحسن جان

مهد كودك اميرحسن

1391/11/15 12:38
نویسنده : مامی امیرحسن
205 بازدید
اشتراک گذاری

اخيرا شنبه تا حالا ميري مهد كودك

من و بابائي هرچند خيلي سخت ولي بالاخره  تصميم گرفتيم شما مرد كوچك را بذاريم مهد كودك

خيلي خيلي براي من و بابائي سخت بود نگاه چشمات كه ميكردم وياد ميومد كه بايد بذارمت مهد بغض تو گلوم ميگرفت

يه مدت با هم ديگه گفتمان كرديم بدي هاي مهد و خوبي هاي مهد براي سن يه كودك يكساله بررسي كرديم ولي حقيقتا ماماني ، بابائي خيلي خسته شده بود يه جورائي  ديگه از عهده كارهاي شما بر نميومد ... منم بهش حق ميدادم يعني خيلي سخته يه مرد عصاب و حوصله بچه اي به شيطوني شما را داشته باشه

صبح ها صبحانه ات ميداد حالا بگذره با چه سختي دور اتاق راه بره بازيت بده تا چند لقمه بخوري

بعد پي پي اگه ميكردي شما را بشوره و پوشك تعويض كنه

قطره هات بده

باهات بازي كنه

دور اتاق تو را بغل كنه و خوابت كنه

بيدار ميشي شيشه ات بده

ميوه ات بده

ناهارت داغ كنه و دوباره دور اتاق با بازي چند لقمه بهت بده

بهونه گيري كني  باهات بازي كنه

خلاصه تا ساعت سه كلي مثل يه مادر نمونه پرستاريت ميكنه خداحفظش كنه

اينها را نوشتم تا بدوني چه باباي مهرباني داري تا وقتي بزرگ شدي بخوني و به دستهاش بوسه بزني و تشكر كني

ولي ديگه تصميم گرفتيم؛ چند روز دنبال مهد خوب بوديم هرچند همه شون خوب هستن ولي من و بابائي اعتماد نميكرديم چون هنوز شما خيلي كوچولو هستي ولي خداروشكر اين مهد راضي هستيم صبحانه و ناهارت اونجا خيلي بهتر ميخوري يه خورده هم تا رفتي تپلي تر شدي.....

ادامه دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)