مريضي بابائي
عزيز مامان
خوشكل مامان
خيلي وقتم كمه آخر سال اداره ماماني خيلي كارهاش زياد ميشه بستن حسابها -مغايرتها و خلاصه شايد مجبور بشم چند روزي بعدازظهر هم بيام ....
عزيز مامان قربونت دل مهربونت بشم فندقم يه خورده براي بابائي دعا كن
ديروز دكتر بود و آقاي دكتر به بابائي نامه داد تا بيمارستان بستري بشه به خاطر ديابتش
سه روزي بايد از بابائي دور باشيم ديشب تا حالا يه بغضي تو گلومه
براي بابائي خيلي خيلي دعا كن يه مدته بدجور مريضي مياد سراغش يه خورده ديابتش يه چند روزه كمر دردهاي بد ميشه
شنبه تولد بابائي هستش ميخواستم يه مراسم بگيرم سه تائي بريم بيرون ولي اگه قرار باشه پنجشنبه بره بستري بشه ديگه تولدش تو بيمارستانه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی