اميرحسناميرحسن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

امیرحسن جان

بعدازظهر هاي دلگير

سلام عسللللللللللللل مامان فندق مامان قربون قدت بشم يه مدته بعدازظهر ها خونه هستيم دلمون ميگيره دوتائي خيلي دير شب ميشه خيلي دير مگذره تا بابائي بياد خونه ولي حسابي با هم ديگه بازي مكنيم يهو هم وسط بازي كردنت ميري پشت در خونه ميشيني و دستت دراز ميكني طرف در و ميگي بابا دَدَ  و بهونه گيري ميكني هر وقت تلفن يا موبايل دست ميگيرم ميگي (بابا بده) يعني شماره بابا بگيرم و با بابائي حرف بزني حساببببببببببي لوس بابائي شدي تا بابا خونه هست پشت سرش چهار دست و پا ميري هرجا بابا بره تو هم پشت سرش هستي   چند شب پيش  براي سرگرمي خودم نشستم كشوهاي كابينت آشپزخونه را تميز كردن و مرتب كردن شما هم حساب...
18 مهر 1391

تاتي تاتي

امروز پسرم ايستاد خوششششششششششششكل مامان موش موش مامان ناز ناز مامان قربونت بشم كه اينقدر تو كارهات عجله داري جيگررررررررررر ديروز بدون اينكه دست به جائي بذاري تونستي روي پاهاي خودت محكم بايستي الهيييييييييييي قربونت بشم كه داري مرد كوچك ميشي ذوق كرده بودي كه واسط دست ميزدم و ميگفتم آفرين پسرم هي دستم ميگيري و ميخواي پاپائي كني ميخواي راه بري شيطوننننننننننننن من هنوز 9 ماهه هستي جيگر خيلي زوده راه بي افتي بابات كه داره ذوق ميكنه كه هرچي زودتر شما راه بري ...
18 مهر 1391

9ماهگيت مبارك

يكي يدونه ي مامانييييييييييييييييييييييييييييييي فش فشه ي مامانييييييييييييييييييييييي 9ماهگيت مبارك امروز وارد 9ماهگيت شدي عسلممممممممممممم چقدر تند تند داره ميگذره كاشكي ميشد زمان را نگه داشت واقعا ميدونم روزهائي مياد كه حسرت اين روزها را ميكشم ...
2 مهر 1391

مريض شدن پسملي

الهيييييييييييييييي قربونت بشم ماماني كه اينقدر بي حال شدي نبينم بيحاليت نبينم مريضيت ديروز تا حالا شديدا اسهال شدي هرچي ميخوري سريع بايد پوشكت عوض كنم خودت هم خسته شدي ديروز به خاطرت مرخصي گرفتم تا بهت برسم طرف صبح تقريبا اول مريضيت بود و هنوز شيطوني ميكردي ولي طرف بعدازظهر خيليييييييييييييييييي بي حال شده بودي اصلا حوصله بازي نداشتي موش نميشدي بابا نمي گفتي دد نميگفتي فقط رو تشكت دراز ميكشيدي و يواش يوش آواز ميخوندي هر چي بهت دادم از شير تا غذا سريع ميرفتيم دستشوئي تا بشورمت بميرمممممممممممممممممممم يه ذره تپل شده بودي كه اينم هم ديروز تا شب با ده بار اسهال آب شد ديروز دو تا دكتر رفتيم يكي كلينيك صبح رفتيم و ...
30 شهريور 1391

بدون عنوان

ناز بشم صورتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت عسل ماماني امروز رفتم دانشگاه براي مرخصي ترم  اينقدر دلم هواي دانشگاه كرددددددددددد  وقتي فكرش ميكنم يك ترم از همكلاسي هام و دوستام عقب مي افتم خيلي ناراحت ميشم ولي وقتي فكرش ميكنم كه يه موش موشي ناززززززززززز كنارم هست و بايد به خاطر اون مرخصي بگيرم با جون و دل برگه مرخصي را امضاء كردم  عسل ماماني انشالله تا بهمن كنارت هستم و مراقبتت ميكنم تا خوب رشد كني و تندي تپلي بپشي انشالله تابهمن كه ميخوام ترم جديد شروع كنم اون دفعه يه فكري ميكنيم براتون   ...
27 شهريور 1391